به گزارش ماهستیم، روز یکشنبه 17 مردادماه نخستین کنگره سکولار دمکراتها در واشینگتن برگزار شد. کنفرانس سکولارها همچنان که انتظار می رفت نتوانست خواسته های عناصر ضدانقلاب خارج نشین را جامعه عمل بپوشاند چراکه به گفته یکی از همین شرکت کنندگان «هرجا که تعداد سرهای کچل و موهای رنگ کرده زیادتر از نیروهای جوان باشد امید زیادی نمیرود.»
سایت خودنویس که توسط نیک آهنگ کوثر مدیریت می شود درباره کنگره سکولارها نوشته است: "قبل از همه چیز، علیرغم اینکه دوست ندارم تکرار بدیهیات بکنم، باید بگویم که خلوص نیت و قلب تپنده اقایانی چون دکتر نوری علا، دکتر ماسالی و... را از نزدیک احساس کردم. اما این دلیلی نیست که چشم از واقعیت پوشید."
روز اول کنگره با پخش ویدویی درباره مشروطه آغاز شد و بعد "اسماعیل نوری علا" خلاصهای مفید در باب جنگ مشروطهخواهان و مشروعهطلبان بیان کرد. بعد از ایشان "امیر حسین بهمنی" در یکی از کسلکنندهترین سخنرانیهایی که تا به حال شنیده بودم در باب فضایل و مناقب میرزا ملکم خان داد سخن داد و سر آخر "مهدی خلجی" با ارایه «تصویری ترسناک» از وضعیت حال حاضر ایران، مسنترهای جلسه را یا به ترس و یا به تکفیر خودش واداشت.
ریاست جلسه بعد از ظهر روز اول را "هرمز حکمت" به عهده داشت که بسیار مسن بود. ابتدا خانم شکوه میرزادگی در باب دشمنی جمهوری اسلامی با میراث فرهنگی و اقدامات انجام شده توسط خود برای مقابله با آن یاد کرد و در این حین صحبت از لباس شخصیهایی نمود که به دستور مقامات بالا آثار باستانی را تخریب میکنند و یا یادگاری نوشته تقصیر جوانان پاک ایران میاندازند(که من نفهمیدم در مملکتی که خود مردم از جمله خود من از سر بیتوجهی بر بالای ستونهای باستانی میروند تا عکس یادگاری بگیرند چه نیازی به داستانهای دایی جان ناپلئونی هست؟)
آخرین سخنران دکتر کرمی بود که با یک انشا طولانی سرشار از صنایع ادبی و کاملا بیمحتوا با ترجیع بند «از حد فاصل انقلاب تا آزادی» و با تکرار مکرر «اسارت ایشان در سردابهای پرظلمات » مرا به یاد بیانیههای کم محتوا اما خوش آب و رنگ مهندس موسوی میانداخت!
روز دوم با دعوت از نمایندگان احزاب سیاسی که آغاز شد که در باب تشکیلات خود و نظرشان راجع به این کنگره صحبت نمایند. بعد از اینکه اکثر این نمایندگان از پاسخ به سوال ساده مجری که در عرض 5 دقیقه تشکیلات خود را معرفی کنید، درماندند، ادامه جلسه به پرسش و پاسخی کاملا بیربط با اهداف کنگره تبدیل شد. استادی داشتیم که همیشه یک نمره در برگه امتحان را به نوشتن اسم دانشجو اختصاص میداد. کسانی به عنوان نماینده احزاب سیاسی سخن گفتند که اکثرشان حتی همین یک نمره را هم نمیگرفتند چرا که سادهترین سوال را که «در بنچ دقیقه تشکیلات خود را معرفی کنید» را نتوانستند پاسخ گویند.
***بزرگترین اشکالی که در این کنگره دیده میشد، جوان نبودن مغز افرادی بود که یا فیلم پدرخوانده را ندیده بودند و یا دیده و نکته این فیلم را نگرفته بودند. آنجا که رییس بزرگ بعد از اینکه احساس کرد دیگر سنی از او گذشته تمام مسوولیت را به عهده فرزند جوانش گذاشت، وخود به نصیحتی چند از راه دور بسنده میکرد. اما اینان همه از جوانی 14 ساله هم شهوت حرف زدن بیشتر داشتند بیآنکه بدانند چه چیزی برای گفتند دارند!