ماجرای به دام افتادن "حسن یوسفی اشکوری" از مدعیان روشنفکری دینی توسط گروهک یا به معنای صحیحتر "فرقه تروریستی مسعود رجوی" با استفاده از یکی از کثیفترین روشهای سازمانهای جاسوسی غربی و کمونیستی، یعنی استفاده از "مامور جنس مونث" و تحت فشار قرار دادن طعمه بیچاره با اسناد و عکسهای تهیه شده از این ارتباطات بوده است.
به دام افتادن اشکوری توسط منافقین
داستان بدام افتادن اشکوری بدین گونه بوده که گویا "فرقه رجوی" چند سال پیش همسر "علی احسانی" از سران تشکیلات (به نام مونا_م) را به عنوان طعمه به سراغ اشکوری نگونبخت فرستاده و پس از به دام افتادن اشکوری، با عکسها و فیلمهای بسیار خصوصی که از ارتباطات این دو تهیه کرده بود، به سراغ اشکوری رفته و وی را وادار به تمکین در مقابل خواستههای سازمان میکند. از قرار معلوم در این روند اشکوری بخت برگشته از سال 88 تا امروز عامل "سازمان منافقین" در تشکلهایی مانند گروههای موسوم به "ملی_مذهبی"، "فتنهگران"، جریان روشنفکری دینی، "سایت جرس" و ... بوده و طی این سالها فرقه رجوی تلاش میکرده اطلاعات مربوط به آنها را دریافت و نقطه نظرات خود را از طریق اشکوری به این تشکلها القاء کند.
با وجود اینکه ممکن است ارتباط نامشروع با یک زن شوهردار توسط یک متفکر به اصطلاح دینی در وهله اول باعث شکلگیری علامت سوال در ذهن خواننده شود، ولی عملکرد و استحاله فکری عناصر این جریان به راحتی علامت سوال را از اذهان پاک کرده و صرفا احساسی از تاسف ناشی از مشاهده سقوط این مدعیان به قهقهرای ابتذال در ذهن آدمی بر جای میگذارد.
ظهور "حسین دباغ" روشنفکر
جریانات "سکولار" و "لیبرال" که در پوشش "روشنفکری دینی" در صحنههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی کشور حضور داشته و همواره در راستای "دین زدایی" در کشور فعالیت میکردند، در نهضت "امام خمینی" (ره) ضربه سهمگینی را متحمل شده و بسیاری از ظرفیتهای خود در عرصههای مختلف را از دست دادند. با این حال این جریان از پا ننشسته و این بار با فروکش نمودن شور انقلابی و با استفاده از درگیر بودن ارکان مختلف کشور در "جنگ تحمیلی"، از اوایل دهه 60 به صورت خزنده، ظرفیتهای جدید و ناشناخته خود را فعال کرد که بارزترین این افراد "حسین حاج فرج دباغ" با نام مستعار "عبدالکریم سروش" بود. این جریان که ابتدا با رویکردی منافقانه خود را روشنفکری دینی مینامید در واقع پیشبرنده اصلی و بسترساز تفکرات "نئولیبرالیستی" در عرصههای مختلف فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و همچنین رویکردهای "نئوپوزیتویسیتی" در قلمرو مباحث معرفت شناختی بود. جوهره فکری این جریان به سردمداری سروش را میتوان در یک کلام دانست که آن "عدم قطعیت حقیقت در تمامی حوزهها و حاکمیت نسبیت بود" به نحوی که در جولانگاه نسبی بودن امور و سلاخی حقیقت، آن چه بر جای میماند تسلط کامل نفسانیات بر حوزههای مختلف، بدون هیچ گونه قید و بند دینی، اخلاقی، اجتماعی و ... بود.
با شکلگیری این جریان به سردمداری سروش در اندک زمانی، بسیاری از همپالگیهای فکری وی همچون حسن یوسفی اشکوری، "محسن کدیور"، "عطاءالله مهاجرانی"، "محسن مخملباف"، "محسن سازگارا" و ... پرده از چهره منافقانه خود برانداخته و مبلغ این دیدگاه در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، حاکمیتی و ... شدند. جالب اینکه این جریان پرهیاهو با بدست گرفتن ظرفیتهای رسانهای و تبلیغی، به احدی نیز اجازه نقد این تفکرات را نداده و آن را مصداق حیثیت زدایی از مومن و دافعه غیرمنطقی میدانستند!
اما از آنجا که سنت الهی بر رسوایی منافقین قرار داشته، این جریان دین ستیز برای مدت طولانی نتوانست در پشت نقاب روشنفکری دینی پنهان بوده و به تدریج ابعاد "ضد دینی و الحاد" آن بروز کرد. این اتفاق زمانی صورت گرفت که این جریان احساس کرد خروج بیش از این از پیله منافقانه خود، در واقع ورود به عرصه ارتداد است که برای این منظور میبایست از حوزه اقتدار حاکمیت اسلامی خارج شده و در دامان دشمنان اسلام، کنه اعتقادات خود را علنی کند.
در این روند، عناصر اصلی این جریان با فرار به خارج از کشور نقاب منافقانه را کنار زده و علنا شمشیر دینستیزی به دست گرفتند.
اسلام ستیزی عیان مسلک سروش
از جمله اقدامات این جریان در این روند، نفی غیر مستقیم نبوت پیامبر از طریق نفی وحی الهی به ایشان بود. در این راستا سروش در بهمن ماه سال 1386 در مصاحبه با "میشل هوبینگ"، روزنامه نگار هلندی "رادیو زمانه" به انکار عصمت قرآن پرداخته و وحی را تجربه شخصی پیامبر و ساخته ذهن بشری او دانست. تجربهای شبیه شعر شاعران که البته میتواند خطاپذیر هم باشد! عبدالکریم سروش که ید طولایی در ثبت آراء و نظریات دیگران به نام خود دارد، در این زمینه نیز با دزدی آرای افرادی چون "نصر حامد ابوزید" عنوان داشت "من فکر نمیکنم دانش پیامبر از دانش مردم هم عصرش درباره زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی را که امروز ما در اختیار داریم، نداشته است!"
این روند دین ستیزانه را "اکبر گنجی" با نفی "مهدویت" ادامه داد. اکبر گنجی که پس از فرار از ایران به طور کامل در اختیار "سرویس امنیتی آمریکا" و "پنتاگون" قرار گرفته، در ادامه نظریه پردازیهای استادش، وجود "حضرت ولیعصر" (عج) را انکار و آن را ساخته و پرداخته شیعیان دانست.
همچنین، اباحهگری این جماعت که از استخفاف حجاب شروع شد، در نهایت پستی و پلیدی به لجام گسیختگی در "روابط جنسی زن و مرد" کشیده و در نهایت سر از توجیه "همجنسگرایی" درآورد.
در پروژه تئوری پردازیهای دین ستیزانه، عبدالکریم سروش تلاش کرده با شکستن تابوهای دینی و فرهنگی نامی ویژه از خود به یادگار بگذارد که کمتر در این عرصه وجود داشته باشد. در این خصوص سروش در فروردین ماه 1391 در جلسه پرسش و پاسخ "دانشگاه تورنتو" اظهارنظرهایی داشت که تاسف بلکه تعجب همگان را نیز برانگیخت. سروش با وقاحت کامل در پاسخ به سوالاتی راجع به همجنسگرایی و "زنای با محارم" عنوان داشت "در داخل حوزه دین که تکلیف روشن است، اما بیرون از فضای دینی کمی اوضاع فرق میکند... ممنوعیتهای شرعی برای سن تکلیف است. انسانهای امروزی مایلند یک انسان حق مدار باشند تا یک حیوان تکلیف گرا؟!"
سروش با نام بردن از حقوق انسانها، همجنسگرایی را نیز یک حق میداند و به خود اجازه اظهارنظر در رابطه با چنین حقی نمیدهد!
سروش مهمترین چالش در ایران را چالش میان اخلاق و حقوق میداند. او میگوید "بسیاری از مسائلی که در گذشته غیراخلاقی بوده امروز تحت عنوان حق، اخلاقی محسوب میشوند". مثالهایی که وی برای تائید حرفهای خود میزند بسی شگفت انگیزتر از تئوری پردازیهای اوست.
وی میگوید "در گذشته ارتباط جنسی با محارم اخلاقا ممنوع بوده، ولی امروز به عنوان یک حق شناخته میشود و چنانچه رضایت طرفین باشد، مشکلی ندارد. در گذشته ارتباط یک زن شوهردار اخلاقا مذموم بوده، ولی امروز یک حق محسوب میشود. یعنی اگر زنی چنین کاری کند هیچ قانونی حق ندارد گریبانش را بگیرد. حتی اجازه ندارد به اندازه یک جای پارک نامناسب او را جریمه کند. بی اخلاقی در گذشته، امروز به عنوان حق مجاز است!"
از دیگر کسانی که در چارچوبهای دین ستیزانه اقدام به نظریه پردازی نموده، حسن یوسفی اشکوری است.
اشکوری پس از فرار از ایران با توجه به سابقه روحانی بودن به نوعی به عامل مشروعیت بخش در به چالشکشیدن و نقض ارزشها و مبانی اعتقادی اسلامی تبدیل شده است. وی همواره یکی از عوامل ثابت در نشستهای خبری شبکههای ضد اسلامی همچون "بی بی سی فارسی" و ... بوده و در فضای مجازی از عناصر بسیار فعال در نفی احکام دینی است.
اشکوری، گرگی در لباس میش
نکته جالب در خصوص حسن یوسفی اشکوری، انطباق کامل افکار و نظریات وی در نفی احکام دینی با عملکرد شخصی او در ابعاد مختلف است.
به عنوان نمونه، اشکوری در هشتم اردیبهشت ماه سال 90، با انتشار مقالهای در سایت "کمیته گزارشگران حقوق بشر"، تقریبا تمامی احکام اسلامی در موضوع خانواده و زنان را به چالش کشیده و آن را متعلق به شرایط اجتماعی و خانوادگی زمان بعثت و موقعیت حجاز میداند.
وی در این مقاله آورده است "اگر قبول کنیم در قلمرو زندگی آدمی یعنی امور روزمره، اصل بر تصمیمگیری آزاد و مختارانه و مصلحت اندیشانه هر انسانی ولو مومن در هر زمان و مکانی است و دین و شرع مسئولیتی در این زمینه ندارد، حداقل آن است که به تعبیر فقهی میدان مباحات بسیار فراخ خواهد شد و شمار قابل توجهی از احکام شرعی کنونی در این حوزه (حوزه خانواده) بلاموضوع خواهند بود!"
وی اضافه میکند "برای تنظیم خانواده سالم و انسانی نیز رعایت عدالت شرط اساسی و گریزناپذیر است. رعایت عدالت نیز برابری زن و مرد به عنوان دو رکن خانواده در استفاده برابر از تمامی امکانات و امتیازات و حقوق انسانی است... نظام خانواده کهن موضوعیت خود را از دست داده و در حال از دست دادن است و مسلمانان نیز دیر یا زود به این امر تن خواهند داد و بدان اعتراف خواهند کرد".
نکته جالب آنکه پس از چنین مقدمه چینی، اشکوری شروع به انتقاد از احکام اسلامی در تبعیض علیه زنان کرده و با ذکر چند مقدمه همچون؛ نصف بودن "ارث خواهر" نسبت به برادر، "وجوب تمکین زن در مقابل مرد" و ... به این نکته اصلی مورد نظرش یعنی "عدم عدالت در حق چند همسری مرد و عدم وجود این حق برای زنان" اشاره میکند.
رفتار اشکوری در ارتباط با خانم (مونا م) همسر آقای علی احسانی نشان دهنده آن است که اشکوری به شدت عامل به باورهای خود بوده و در ارتباط غیر اخلاقی با یک زن شوهردار قبحی نمیبیند. فقط بداقبالی اشکوری این بوده که این زن مامور به دام انداختن اشکوری بوده و احتمالا ارتباط وی با او چندان در چارچوبهای تئوریک اشکوری قابل تعریف نیست، وگرنه این متفکر فاسدالاخلاق احساس بهتری نسبت به توسعه تفکراتش در بستر جامعه مییافته است.
در اینجا ذکر این نکته خالی از لطف نیست که امروزه ارزش اقداماتی چون خلع لباس افرادی همچون اشکوری عیان میشود، چرا که در صورت استمرار رفتار افرادی از این دست در لباس روحانیت، این موضوع میتوانست فاجعهای عظیم برای جامعه دینی محسوب شود.
همچنین، امیدواریم این آخرین نمونه از انحرافات عملکرد این آقایان به اصطلاح روشنفکر دینی بوده و نام دین بیش از این آلوده به اعمال این دین ستیزان نگردد، چرا که مجوزهایی که سروش در اعمال غیر اخلاقی صادر کرده، بسی پستتر و رذیلانهتر از تئوریهای اشکوری بوده است.
سلطه استکبار بر تفکرات سروش و پیروانش
نکته دیگری که در بررسی چرایی رویکرد نظری و عملی افرادی همچون سروش و اشکوری و ... میتواند مورد توجه قرار گیرد، همراهی و همگرایی این جریان با نظام سلطه بینالمللی در قداست زدایی از ارزشهای دینی و انسانی و کمک به سیطره امیال شهوانی و خواستههایی شیطانی است.
ریشه این موضوع را نیز نه تنها در اختلافات فرهنگی و ایدئولوژیک که در نزاع قدرت در عرصه بینالمللی میبایست جستجو کرد، به نحوی که سیطره فرهنگی غرب بستری برای گستره سلطه این تفکر بر تمامی ابعاد حیات انسانی اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و ... است.
در نگاه کلانتر، بهره گیری از ظرفیتهای غیراخلاقی و مقابله با ارزشهای دینی و الهی توسط جهان غرب، بخشی از نزاع بین خیر و شر در جهان است که در یک سمت آن دینمداران و خداجویان و در طرف دیگر آن نظام ظالمانه بینالملل با سردمداری آمریکا و صهیونیسم بین الملی قرار دارند.
نزاعی که پس از قرنها کشاکش میرفت تا در قرن بیستم میلادی با پیروزی تاریکی بر نور و غلبه شیطان بر انسان پایان یابد، ولی از آنجا که سنت و مشیت الهی در نهایت غلبه نور بر تاریکی و حقیقت بر ظلمت است، خداوند مردی از نسل خوبان را برانگیخت تا با احیای شعارهای انبیای الهی پیروزی حق بر باطل را رقم زند.
در این روند امروزه استکبار جهانی به سردمداری شیطان بزرگ تمامی ظرفیتهای تکنولوژیکی، فکری، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود را بسیج کرده تا حرکت خمینی کبیر به پیروزی نهایی نرسد.
در این میان جریان روشنفکری به اصطلاح دینی که زاییده تفکرات لیبرالیستی و نئولیبرالیستی غربی است، پیاده کننده نظام فکری دشمن و توجیه کننده تفکرات و رفتارهای دین ستیزانه در پوشش تفکر و عمل دینی گردیده است.
در واقع میتوان گفت عملکرد روشنفکری دینی بخشی از هجمه ناتوی فرهنگی دشمن علیه جهان اسلامی و ارزشهای انسانی است که میکوشد با همراهی امپراطوری رسانهای جهان غرب هویت دینی جوامع اسلامی را به مسلخ بکشاند.
در این زمینه جالب توجه خواهد بود اگر بدانیم که امروزه 4000 کانال ماهوارهای هرزه نگاری به صورت مجانی و شبانه روزی در فضای ماهوارهای کشور ایران فعالند، در حالیکه تقریبا در تمامی کشورهای غربی این شبکهها از نیمه شب به بعد دارای برنامه بوده و تماما به صورت کابلی و در ازاء دریافت هزینه اقدام به پخش برنامه میکنند.
همچنین، نگاهی به برنامههای مختلف شبکههای ماهوارهای از شبکههای خبری همچون بی بی سی فارسی گرفته تا شبکههای به اصطلاح اجتماعی و خانوادگی همچون "من و تو"، "فارسی وان"، "جم تری وی" و ... نشان میدهد که همگی این شبکهها در راستای تخریب کیان خانواده، دین زدایی و القاء تفکرات "سکولار" و "پلورالیستی" به شدت در حال فعالیتند.
در این روند آنچه قابل مشاهده است، تلاش مزدوران فکری و فرهنگی همچون سروش، اشکوری، کدیور، گنجی، مهاجرانی و ... در تئوریزه کردن فساد و مشروعیت بخشی به لجام گسیختگی اخلاقی است.
متاسفانه تئوری پردازیهای دین ستیزانه که از اوائل دهه 60 تاکنون ادامه داشته، نتیجهای بسیار تلخ در فضای سیاسی و اجتماعی کشور رقم زده و آن فروغلتیدن بخشی از عناصر و جریانات سیاسی کشور در منجلاب بیدینی و تقابل علنی آنها با نظام دینی حاکم بر کشور بود، که بارزترین مصداق آنها را میتوان تلاشهای میدانی و بی پرده این جریانات برای براندازی حکومت دینی در رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 دانست.
آنچه در وقایع سال 88 رخ داد، کنار زدن پرده تزویر و نفاق از چهره بخش عمدهای از جریان سیاسی موسوم به اصلاح طلبان و قرار گرفتن آنها در مقابل نظام دینی برخاسته از خون صدها هزار شهید بود، فتنهای که طی آن محصول استحاله فکری روشنفکری نئولیبرال، تحت عناوینی همچون تفکر اصلاح طلبی، گروهکهای التقاطی موسوم به ملی_ مذهبی، جریانات به اصطلاح دمکراسیخواه، جریانات و عناصر وابسته و مزدور به اصطلاح حقوق بشری و ... همگی ضمن اینکه با شمشیر عریان در مقابل حکومت دینی قرار گرفتند، بلکه توانستند از حمایتهای تمامی دشمنان اسلام اعم از نظام سلطه بین المللی، گروهکهای ضد انقلاب خارج نشین، امپراطوری رسانهای دشمن و ... بهره مند گردند.
البته آنچه در نهایت تعیینکننده بین نزاع حق و باطل در این عرصه شد، دست خداوند قهار بود که از آستین ملت بیرون آمده و طومار دشمنان دین خدا را در هم پیچید.
در پایان امیدواریم که خداوند متعال همواره ما را در پناه رحمت خود حفظ نموده و از فروافتادن در ورطه شیطان حفظ نماید، چرا که مجازات رویگردانان از رحمت الهی، تسلط شیطان بر تمام ابعاد فکری و رفتاری آنان (به اذن الله) خواهد بود.
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطنا فهو له قرین. (و هر که از یاد خدای رحمان دل بگرداند، شیطانی بر او میگماریم که همدم او گردد.( (زخرف آیه 36)
والسلام علی من اتبع الهدی